طرحواره درمانی نوین، یک رویکرد یکپارچه و نوآورانه است که به طور اصلی بر پایه گسترش و توسعه مفاهیم و روشهای درمان شناختی-رفتاری ایجاد شده است. این سیستم درمانی، یک فرایند جدید در حوزه رواندرمانی ارائه می دهد که به خصوص برای فردان مبتلا به اختلالات روانشناختی مزمن و مقاوم، که پیشتر به عنوان یک چالش پیچیده در حوزه درمان مطرح بودهاند، مناسب میباشد. جلسات مشاوره فردی طرحواره درمانی تاثیر بهسزایی بر شخصیت و رفتار شما خواهد گذاشت.
معنای طرحواره و نقش آن در رشد شناختی
در دنیای روانشناسی و به خصوص در حوزه شناختی، واژه “طرحواره” تاریخچهای طولانی و مهم دارد. در زمینه رشد شناختی، طرحواره به عنوان یک قالب در نظر گرفته میشود که از تجربیات و واقعیتها به وجود میآید تا به افراد کمک کند تجربیات خود را باز کرده و درک کنند.
طرحوارهها، به ویژه آنهایی که به صورت اصلی از تجارب ناگوار دوران کودکی شکل گرفتهاند، ممکن است به عنوان هسته اصلی بسیاری از اختلالات مزمن شخصیتی در دوران بزرگسالی تلقی شوند. این تفاوتها و طرحوارهها میتوانند تأثیرات عمیقی بر زندگی روزمره فرد داشته باشند و نقش مهمی در شکلگیری هویت و رفتارهای فرد ایفا کنند.
رفع نیازهای اساسی کودکان از طریق طرحواره درمانی
در دنیای توسعه کودکان، برآورده نشدن نیازهای عاطفی اصلی میتواند یکی از عوامل اصلی در ایجاد طرحوارهها یا الگوهای زندگی باشد. این نیازها شامل موارد زیر میشوند:
- احساس امنیت و ارتباط مطمئن با دیگران: برآورده نشدن این نیاز میتواند پایهای برای شکلگیری طرحوارههای عاطفی در زندگی کودکان باشد.
- تشخیص هویت فردی و استقلال: طرحوارهها به شدت تحت تأثیر احساس هویت و استقلال کودکان در دوران کودکی قرار میگیرند.
- آزادی در بیان احساسات و خواستهها: امکان ابراز احساسات و خواستهها به طور آزاد، اساسی برای رشد سالم کودکان است.
- توانایی در بازی و فعالیت خودجوش: برآورده نشدن این نیاز میتواند به شکلگیری مشکلاتی در حوزه فعالیتهای کودکان منجر شود.
- وجود محدودیتهای سنی مناسب: اعمال محدودیتهای مناسب بر اساس سن، یکی از عوامل حائز اهمیت در پرورش کودکان است.
در زمان گذشته از کودکی، چهار نوع تجربه منفی نیز در شکلگیری طرحوارهها تأثیرگذارند:
- نیازهای برآورده نشده: وقتی مراقب کودک بهعنوان مثال بیاحساسی به نیازهای عاطفی کودک پاسخ نمیدهد.
- آسیب یا بدرفتاری: تجربه آزار، ضربه و استرس در کودکان میتواند منجر به ایجاد طرحوارههای ناپسند شود.
- آزادی بیش از حد یا عدم محدودیت: پشتیبانی بیش از حد والدین بدون اعمال محدودیتها میتواند در شکلگیری طرحوارههای خاصی نقش داشته باشد.
- همانند سازی انتخابی و درون سازی: کودکان، برخی از نگرشها یا رفتارهای والدین را جذب کرده و درون خود جای داده و این موارد به تدریج به طرحوارهها تبدیل میشوند.
ویژگیهای منحصر به فرد در طرحوارههای درمانی ناسازگار
پس از توضیحات ابتدایی درباره طرحوارهها، ویژگیهای بارز طرحوارههای درمانی ناسازگار به شرح زیر میباشند:
- الگوهای عمیق و گسترده: طرحوارههای ناسازگار درون مایههای عمیق و فراگیری دارند که از تجربیات گذشته شخصی شکل گرفتهاند.
- شکلگیری در دوران کودکی و نوجوانی: این طرحوارهها اصطلاحاً در دوران کودکی و نوجوانی شخص شکل میگیرند و در طول زندگی تداوم دارند.
- مرتبط با خود و دیگران: طرحوارههای ناسازگار بیشتر مربوط به شخصیت و روابط فرد با دیگران هستند.
- ناکارآمد و ناسازگار: این طرحوارهها به شدت ناکارآمد و با رفتارهای ناسازگارانه و نامناسب فرد در پاسخ به آنها ارتباط دارند.
- تأثیر بر اختلالات مزمن: طرحوارههای ناسازگار میتوانند زیربنایی برای اختلالات مزمنی مانند اضطراب، افسردگی، سوء مصرف مواد و اختلالات شخصیت فراهم کنند.
تجربههای کلینیکی نشان میدهد که بیماران مبتلا به اختلالات شخصیتی با پاسخ مثبتی به طرحواره درمانی دارند. به همین دلیل، این روش به عنوان یکی از راهکارهای مؤثر در مدیریت اختلالات شخصیتی در نظر گرفته میشود. برخی بیماران دیگر نیز که مشکلاتشان به شکل گنگ و مبهمی پیش میآید، از طرحواره درمانی بهره مند میشوند. این افراد به دلیل مشکلات ارتباطی و رنج متعددی که در زندگی خود تحمل میکنند، به دنبال یافتن راهکارهای موثر در درمان خود هستند که در اینجا نقش مهمی دارد.
انواع حوزههای طرحواره درمانی ناسازگار: کشف دنیای احساسات ناشناخته
در طرحوارههای درمانی ناسازگار، هجده حوزه بر اساس پنج نیاز هیجانی ارضا نشده تقسیمبندی میشوند. این حوزهها به عنوان نقاط مهمی در دنیای طرحوارهها شناخته میشوند. در اینجا، به صورت خلاصه به ویژگیهای حوزه اول اشاره میشود:
اندوه و اجتناب: طرحوارههای بریدگی و طرد
بیمارانی که در حوزه طرحوارههای بریدگی و طرد قرار دارند، به راحتی نمیتوانند ارتباطات ایمن و برخوردار از رضایت با دیگران را برقرار کنند. این افراد احساس میکنند که نیازهای اساسی شان مانند استقرار، امنیت، عشق، و ارتباط معنوی تحت هیچ شرایطی برآورده نخواهد شد. خانوادههای آنها به طور معمول ناپایدار، بیرحم، بی احساس، و گاهاً ترککننده یا فاصلهگیر تلقی میشوند.
بیمارانی که در این حوزه قرار دارند، معمولاً بیشترین آسیب را تجربه میکنند. بسیاری از آنان دوران کودکی پرتنشی را تجربه کردهاند و اکنون در بزرگسالی به دنبال فرار یا اجتناب از روابط آسیبرسان هستند. غالباً، روابط درمانی به عنوان محور اصلی درمان این گروه از بیماران مورد توجه قرار میگیرد.
دریافت ناپایدار و کاستی از اعتماد: روایت بی ثباتی
دریافت ناپایدار و بی اعتمادی به دریافت عشق و برقراری ارتباط با دیگران اشاره دارد. این حالت ناامنی ایجاد میکند که فرد حس میکند افراد مهم در زندگی اش قادر به فراهم کردن حمایت عاطفی و تشویق لازم به او نیستند. افرادی که طرحوارههای این دسته را در ذهن خود شکل دادهاند، اعتقاد دارند هر لحظه ممکن است افراد نزدیک به او مرگ کنند یا او را رها کنند و به فرد دیگری جلب توجه شوند.
عدم اعتماد و رویکرد منفی: بررسی انتظارات ناپسند
رفتار بی اعتمادانه نهایتاً انتظار را به دنبال دارد که افراد دیگر به شخص آسیب بزنند، بد رفتاری انجام دهند، او را ترک کنند، یا حتی در نهایت به دنبال منافع شخصی خود باشند. این نگرش منفی باعث میشود که فرد به واقعیتهای اطراف خود به شکل خاصی نگاه کند. ممکن است احساس کند همیشه کسی در حال دزدی از اوست یا حقوق او را تخلیه میکند.
پوچی هیجانی: روند محرومیت و نیازمندیهای احساسی
به عنوان یک جنبه حیاتی، احساس محرومیت هیجانی به وجود میآید زمانی که انتظار افراد از طرف دیگران برای پاسخگویی به تمایلات و نیازهای عاطفی شان برآورده نمیشود. این احساس معمولاً در سه بُعد اساسی بروز میکند:
-
محرومیت از محبت:
در این مرحله، فرد احساس میکند که نیاز به عشق و ارتباط عاطفی با دیگران بیتجاوز است. این محرومیت میتواند منشأ احساس تنهایی و خستگی از عدم درک عاطفی باشد.
-
محرومیت از همدلی:
این نوع محرومیت ناشی از انتظار فرد از دیگران برای درک و شناخت عمیق تر احساسات و تجارب اوست. احساس ناکامی در این زمینه میتواند به فرد احساس کند که دیگران قادر به همدلی و درک نیازهای احساسی او نیستند.
-
محکومیت از حمایت:
در این حالت، افراد به دنبال حمایت و تأیید از سوی دیگران هستند. اما اگر این حمایت به میزان کافی فراهم نشود، احساس محرومیت و عدم تأیید شخصیت به وجود میآید.
این سه وجه از محرومیت هیجانی، میتوانند اثرات منفی بر روی روان و روحیه فرد داشته باشند و نیازمندیهای احساسی او را تحت تأثیر قرار دهند.
نقص و حس شرم: تحلیل عمیق از طرحواره احساسی
در دنیای پویا و پیچیدهٔ روانی، احساس نقص و شرم یک طرحواره ذهنی است که فرد را به احساسات ناقصی در جنبههای اساسی شخصیت خود میکشاند. این احساس ممکن است به شکل احساس ناکامی، عدم ارزشیابی مثبت از خود، و یا حتی تجربه این باور که در نظر افراد مهم زندگیاش، فردی منفور و نامطلوب محسوب میشود، ظاهر شود.
در طرحواره نقص و شرم، حساسیت به انتقاد، تهمت، سرزنش، و مقایسههای ناپایدار افزایش مییابد. این افراد نه تنها در مقابل نقدها و سختیهای زندگی آسیب پذیرند، بلکه احساس ناامنی در حضور دیگران را تجربه کرده و حس شرمندگی ناشی از عیب و نقصهای درونی خود را به گردش میاندازند.
این طرحواره نه تنها بر تصویر ذهنی فرد تأثیر میگذارد، بلکه میتواند بر روی رفتارها و انتخابهای زندگی ایشان نیز تأثیرگذار باشد. بررسی این احساسات و درک ژنراتورهای آن در جهت بهبود روانی و ارتقاء ارتباطات انسانی میتواند گام مهمی در مسیر بهبود روحیه و ارتقاء بهترین نسخه از خود باشد.
انزوای اجتماعی: انفصال از راه زندگی عادی
انزوای اجتماعی یک حالت ذهنی است که در آن فرد احساس میکند که از دورهای اجتماعی جهان کنار گذاشته شده و به نحوی از دیگران متمایز است. این احساس میتواند به علت اختلافات فردی، اجتماعی یا حتی تجربیات ناگوار در ارتباط با دیگران به وجود آید.
فرد ممکن است احساس کند که نمیتواند با جامعه یا گروهی ارتباط مؤثر برقرار کند و از تعلق به آنها خودداری کند. این انفصال میتواند باعث ترس از رد شدن، احساس عدم ارزشیابی، یا حتی اضطراب اجتماعی شود.
بررسی و درک این حالت انزوا اهمیت زیادی در مسیر بهبود روانی و ارتقاء روابط اجتماعی فرد دارد. استفاده از روشهای متنوع در حوزه روانشناسی و ارتباطات میتواند به فرد کمک کند تا از این حالت خودداری کرده و با محیط اجتماعی بهتری ارتباط برقرار کند.
تجربه درمان در طرحواره درمانی: کشفی از ابعاد عاطفی
هنگامی که به تجربه طرحواره درمانی میپردازیم، پیدا میشود که باورهای اصلی فرد چندان دقیق و موثر نیستند، اما احساسات و هیجانات به گونهای دیگر در حال عمل میکنند. در اینجا، چند نمونه از ناهمخوانیهایی که در طول تجربه طرحواره درمانی ممکن است ایجاد شود، معرفی میشوند.
-
تردید در فکر:
احساس تردید درباره درستی افکار، اما عدم قبول این احساس در دل فرد. به عبارت دیگر، شخص ممکن است بداند فکرش غلط است، اما احساسی که دارد این را تصدیق نمیکند.
-
عشق مخفی:
ممکن است شخص احساس کند که با ازدواج با شخصی خاص، به بدبختی میانجامد، اما به ناگهان احساس دوستی و عشق نسبت به همان فرد پیش میآید.
-
نفرت مخفی:
شخص ممکن است بداند والدینش مسئول اصلی مشکلات نیستند، اما احساس نفرت نسبت به آنها را از دل خود پنهان نکند.
-
دوگانگی در احساس:
افراد ممکن است بدانند باید از همسر جدا شوند، اما حس تنهایی برای فرزندان این اقدام را دشوار کند.
-
پنهان کردن احساسات:
شخص ممکن است بداند او ارزش خود را از دست نداده است، اما از خودش ناپذیرفته باشد.
-
گیر کردن در شباهت:
ممکن است افراد بدانند که نباید به والدینشان اینقدر اهمیت بدهند، اما احساس گناه از آنها دور نمیکند.
-
پذیرش ناکارآمدی:
افراد ممکن است بدانند که ناتوان نیستند، اما توان انجام برخی از کارها را نداشته باشند.
در هر رویکرد درمانی، تا حدی به تجربه هیجانی افراد پرداخته میشود، که ایشان با خود وارد فرآیند درمان میشوند. درمانگران با استفاده از روشهای متنوع در زمینه روانشناسی و ارتباطات، به افراد کمک میکنند تا از این حالت خودداری کرده و با محیط اجتماعی بهتری ارتباط برقرار کنند. درمانگران از روشهای بازسازی شناختی برای تغییر نگرش افراد به وقایع و احساسات آنها استفاده میکنند.
در رویکردهای مختلف، توجه به تجربه هیجانی ای که بیماران در برابر خود و دیگران دارند، اهمیت دارد. استفاده از روشهای متعدد در ترکیب با پذیرش و تعهد و درمان دیالکتیکی میتواند فرآیند تنظیم هیجانی را بهبود بخشد. همچنین، رویکردهای شناختی نوین و آسیبشناسی روانی میتوانند به بررسی عمیقتر طرحوارههای شناختی و باورهای بنیادین فرد پرداخته و در درمان مشکلات به کار گرفته شوند.
تفاوت در باورهای عقلانی و هیجانی افراد، گاهی اوقات در روند درمانی به چالش کشیده میشود. این چالشها نقش مهمی در جهتدهی درمانگر در راه حل مسائل دارند. به طور کلی، تجربه هیجانات در فرآیند درمانی تأکید میشود و با استفاده از روشهای مختلف، افراد به بهبود روابط اجتماعی و روانی خود میپردازند.
چگونگی عملکرد طرحوارهها و تأثیر آن بر ذهن و احساسات
طرحوارهها یک مفهوم پیچیده هستند که چگونگی فعالیت آنها میتواند برای افراد درک ایجاد کننده باشد. زمانی که فرد درگیر یک یا چند طرحواره میشود، عواقبی برای وی پیش میآید. در روزهای خوب زندگی، ممکن است این تأثیرات به نظر نیاید، اما یک نشانه کوچک ممکن است تجربیات ناخوشایند را برای فرد زنده کند. این تجربیات ابتدایی که اولین بار به شکل یک طرحواره تبدیل شدند، به ناگهان همچون یک بمب زمانی، فعال میشوند و فرد را به درون یک گرداب از افکار منفی، احساسات دردآور، و حس ناراضیکننده به سمت خود میکشانند. این افکار و احساسات غالباً با تجربیات گذشته ایشان همخوانی دارند. زمانی که این واکنش اتفاق میافتد، آن را “ذهنیت طرحوارهای” مینامیم.
برخی از ذهنیتهای طرحوارهای باعث میشوند که فرد حس کند دوباره به کودکی خود بازگشته و احساسات عصبانی یا ناراحتی داشته باشد. در ذهنیتهای دیگر، فرد ممکن است خود را به عنوان والدین سختگیر و ناراحتکنندهای تصویر کند، همانند والدینی که در گذشته با او برخورد بیانصافانه داشتند. بهعلاوه، برخی از طرحوارهها باعث میشوند که فرد به خود اعتماد کمتری داشته باشد و حس کند ناپرورده و ناکام است.
درک چگونگی عملکرد طرحوارهها امری حیاتی است. زیرا آنچه که در زمان حال احساس میشود، به علت طرحوارههایی است که در گذشته شکل گرفتهاند. با درک این نقاط ضعف و تقویت مسیرهای مثبت، افراد میتوانند سعی کنند تا ذهنیت طرحوارهای خود را بهبود بخشند و راه بهبود را در زندگیشان ادامه دهند.
تبیین ذهنیت های طرحواره و تأثیر آنها در طرحواره درمانی
درمان با طرحواره ها نیازمند درک دقیقی از ذهنیت های طرحواره است. ذهنیت به عنوان یک نگاه موقت به وضعیت عاطفی کنونی و نحوه برخورد با آن تعریف میشود. به عبارت دیگر، این یک ترکیب از طرحواره های فعال و سبکهای مقابله ای فرد است که میتواند موثر یا مضر باشد. در طرحواره درمانی، این ذهنیت ها به درمانگران اجازه میدهند طرحواره ها را به نحوی مشخص و دستهبندی کنند که بتوانند آنها را به عنوان شرایط ذهنی در نظر بگیرند، نه به عنوان ویژگیهای ثابت فرد.
اين ذهنیتها را میتوان به چهار گروه اصلی تقسیم کرد:
- ذهنیت کودکانه: که شامل احساسات و رفتارهایی است که به وضوح کودکانه هستند.
- ذهنیت مقابلهای ناکارآمد: این ذهنیتها به نوعی در پیشگیری از تنش های هیجانی مفید هستند، اما در نهایت ممکن است این طرحوارهها را تقویت کرده و بر تناقضات ذهنی افزوده شوند.
- ذهنیتهای والدینی ناکارآمد: شامل درونسازی ندای منتقد، مطالبهگری و خشونتآمیز بودن والدین در طرحواره فرد.
- ذهنیت بزرگسال سالم: در مقابل ذهنیتهای ناکارآمد، این ذهنیت سعی در بیان خود به شیوهای سالم و موثر دارد. این ذهنیت به تنظیم سایر ذهنیتها از طریق تعیین محدودیتها میپردازد.
با شناخت و درک این ذهنیتها، درمانگران میتوانند بهترین راهکارها را برای مدیریت طرحوارهها و بهبود وضعیت ذهنی فرد ارائه دهند.
تبیین مفاهیم در طرحواره درمانی: چگونه این رویکرد بهبود ذهنی را ایجاد میکند؟
۱) جستجوی شادی و رضایت:
درمان با طرحواره، به این ایده پرداخته که هر فرد در دل خود دنیایی از شادی و رضایت دارد، اما بر اثر غفلتها و تأثیرات مختلف، این بخش از وجود به چالش کشیده میشود.
۲) برآورده شدن نیازهای هیجانی:
تأکید بر این نکته است که زمانی که نیازهای هیجانی انسانها بهطور کامل فراهم میشوند، شادکامی و خوشحالی آنها افزایش مییابد.
۳) قابلیت تغییر:
با وجود سختیها و تلاشهای زیاد، اعتقاد به این واقعیت است که تغییر در زندگی ممکن و حتی ممکن است. این مفهوم به افراد امید و انگیزه میدهد.
۴) مقاومت در برابر تغییر:
شناخت گرایشهای مقاومتی که ممکن است در برابر تغییرات وجود داشته باشد، از جمله قدمی است که طرحواره درمانی برای مدیریت آن اتخاذ میکند.
۵) تمایل به درد گریزی و مسئولیت گریزی:
از طریق طرحواره درمانی، به فهم عمیقتری از تمایل انسانها به فرار از درد، مسئولیت گریزی، و عدم پذیرش پی میبریم.
۶) تنوع در استفاده از تکنیکها:
بر اساس این مفهوم، اعتقاد به این است که استفاده از تنها یک گروه از تکنیکها کافی نیست و نیاز به تنوع و ترکیب مهارتها داریم تا به بهبود وضعیت بیماران برسیم.
۷) تغییر اساسی از طریق فلسفه زندگی جدید:
برای تغییر اساسی، لازم است به چشمانداز فردی جدید از زندگی دست پیدا کنیم. کاهش علائم، تغییر در طرحهای رفتاری، و الگوشکنی از مراحل لازم هستند، اما بر اساس این مفهوم، تحول اساسی نیاز به یافتن یک دیدگاه جدید نسبت به زندگی دارد.
تکنیکهای مؤثر در طرحواره درمانی: برگزیدهها و اصول کلیدی
در دنیای گستردهی طرحواره درمانی، درمانگران از تنوع گستردهای از تکنیکها برای بهبود وضعیت افراد استفاده میکنند. این تکنیکها، بسته به نیازها و طرحوارههای خاص، میتوانند به صورت شخصیشده اجرا شوند. اگر تکنیک خاصی برای شما مؤثر نباشد، بهتر است با درمانگر خود در ارتباط باشید. در نهایت، ارتباط فعّال با درمانگر یکی از عناصر اساسی طرحواره درمانی است. دو عنصر اساسی در بسیاری از تکنیکهای طرحواره درمانی به شرح زیر است:
۱) رویارویی همدلانه:
درمانگر، طرحوارههای شما را تصدیق میکند و در طول درمان، در فرآیند تغییر، همراه شماست. همدلی و اعتماد ایجاد شده با درمانگر، اساس موفقیت این تکنیکها است.
۲) باز والدگری با حد و مرز:
با همکاری درمانگر و ایجاد حس امنیت، دلسوزی، و احترام، نیازهای عاطفی از دوران کودکی شما برطرف میشوند. این تکنیک با تأکید بر ارتقاء رابطه با درمانگر، ارتباط مثبت و بهبود حالت عاطفی شما را تضمین میکند.
نقش و اهمیت طرحواره درمانگر در فرآیند درمان
طرحواره درمانگر، شناخت فرد از احساسات، ارزیابیها و تمایلاتش را به یادآوری میکند. این احساسات، گاهی به شکل تجربههای کودکی پیشین بازمیگردند و واکنشهایی مشابه باعث ایجاد مسائل فردی میشوند. طرحواره درمانگر از طریق درمان فردی به رفع این مشکلات بزرگسالانه اقدام میکند.
با شدت افزایش یافتن طرحوارهها، اهمیت رابطه درمانی نیز بیشتر میشود. این رابطه به عنوان مولد اولیه بهبود فرد مطرح میشود. درمدان، طرحوارهها را تصدیق کرده و در فرآیند تغییر، با همدلی و حمایت، فرد را هدایت میکند.
در طول درمان، طرحواره درمانگر به عنوان نماد والدین با ثبات عمل میکند. این نقش باعث میشود که فرد بیمار جرات و اعتماد به نفس بیشتری پیدا کند و در روابط خود با دیگران نیز استوارتر باشد. او با یادگیری تکنیکهای طرحواره درمانی، طرحوارههای منفی خود را شناسایی و غلبه بر آنها را فرا بیاموزد.
یکی از اهداف اصلی طرحواره درمانگر، کمک به ایجاد دیدگاه واقعبینانه در مورد ثبات روابط انسانی است. افراد پس از موفقیت در درمان، میتوانند به نزدیکان خود اعتماد کنند و در مواقع غیبت یا ترک شدن، با احترام و درک واکنش نشان دهند. این فرآیند باعث کاهش فعالیت طرحوارههای ناسازگار میشود و فرد میتواند در روابط خود صمیمیتر باشد و نیاز به کنترل زیاد یا وابستگی شدید را کاهش دهد.
در نهایت، بهبود نشانهها و ایجاد تغییر در طرحها و الگوهای رفتاری ضروری است، اما به دستیابی به دیدگاه جدیدی از زندگی نیز باید پرداخته شود. این تغییرات اساسی، با کمک به تکنیکهای طرحواره درمانی انجام میپذیرد.
استفاده از طرحواره درمانی: چه کسانی بهرهمند میشوند؟
طرحواره درمانی یک رویکرد موثر در حل مشکلات روانی است که از اختلالات سطحی گرفته تا به چالشهای عمیقتر مانند اختلالات شخصیتی هم متناسب است. این رویکرد توسط طرحواره درمانگران بهبود یافته و از رویکردهای مدل شناخت درمانگری پیشرو استفاده میکند.
اختلالات شخصیتی اغلب با چالشها و مشکلات پیچیده در زمینه روابط فردی همراه هستند که ممکن است فرآیند درمان را دشوار کنند. یانگ، به عنوان یک پیشوای طرحواره درمانگری، با اعتماد به ساختارگرایی، طرحواره درمانی را به منظور مواجهه با اختلالات شخصیتی و چالشهای دیرپا طراحی کرده است.
تجارب نشان داده است که طرحواره درمانی به عنوان یک روش موثر در درمان اختلالات مقاوم مانند افسردگی و اضطراب، اختلالهای خوردن و تکانشی، مشکلات زناشویی و حتی در حفظ روابط صمیمانه و سازگار استفاده میشود. این رویکرد همچنین در مورد افراد مجرم و پیشگیری از عود در بین سوء مصرفکنندگان مواد مخدر نیز کارآمدی اثبات کرده است.
محدودیتها و چالشهای روش طرحواره درمانی
طرحواره درمانی یک روش کارآمد و امیدبخش در حل مشکلات سلامت روان، از جمله اختلالات روحی و افسردگی است. تحقیقات جاری نشان میدهد که طرحواره درمانی در مداخله بر اختلالات شخصیت مرزی و سایر اختلالات شخصیت، نقش مهمی ایفا میکند. نتایج این تحقیقات نشان میدهد که این روش درمانی قابلیت بهبود بخشیدن به وضعیتهای چالشبرانگیز روانی را دارا است.
به عنوان مثال، یک مطالعه کنترل شده در سال ۲۰۱۴ نشان داد که برنامهریزیشده در زمینه درمان اختلالات شخصیت به نتایج مثبتی منجر شده است. این نتایج، امیدوارکننده به نظر میرسند، اما انجام تحقیقات بالینی بیشتر توسط کارشناسان اساسی تلقی میشود.
طرحواره درمانی، همانند سایر روشهای درمانی، به تعهد طولانیمدت از بیمار نیازمند است. درمان ممکن است به مدت چندین سال طول بکشد و این ممکن است نیاز به پیگیری مداوم داشته باشد. این روش درمانی تحت پوشش بیمه قرار ندارد و هزینههای آن بالاست، بنابراین در نظر گرفتن این نکته در تصمیمگیری برای آغاز درمان ضروری است.